سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوردن از سرِ سیری، خواب بی شب زنده داری، خنده بی [مایه] شگفتی، ناله و مویه بلند به هنگام مصیبت، و بانگ نای در نعمت و شادمانی، نزد خدا سخت ناپسند است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
من... تو... او
شکرلله
  • نویسنده : زینت سادات:: 89/2/9:: 4:1 صبح
  • هوالناجی

    من:

    هیچ وقت بهت گفتم ازاین یک سال پیش رو میترسم؟ ... اصلا تابحال شده به حال این دل سرگشته من فکر کنی که چطور داره با فکر وخیالت روزشو شب میکنه؟ ... گاهی آنقدر حال دلم ترحم انگیز میشه که چشمام می شینن یه گوشه و اشک میریزن ... فقط نمیدونم چرا این دل سیراب نمیشه!! ...

    بغض لحظه ای تنهام نمیذاره اما تو چی؟ ... من و دلمو گذاشتی یه گوشه به حساب اینکه هیچ کس نفهمید باهامون چه کردی و بعد ... غریبه شدی! ...

    من ...

    اصلا من هیچی ... اما دلم چی؟ ... حیف دلم نبود آخه؟

    کاش می شد به جای بغضی که داره خفه م میکنه اشک می شدی ... همین!!

     

    تو:

    هستم ... و خواهم اومد حتی اگر همه حرفها خلافشو ثابت کنه ...

    اصلا ببینم تو تکلیفت با خودت روشنه؟ ... اگه به خدایی مطمئنی که بینمون عهد بست پس نگرانیت از چیه؟ ... اگرم نگات به دهان مردمه که ... فقط متاسفم!

    خلاصه که طرف حساب من خداس! ... خودتم خوب میدونی ... حالا تو هی بگو: " هنوزم دلنگرونم ..."

     

    او:

    بهترین چیز اینه که بعد کلی دلتنگی ... بعد اینکه از زمین و زمان شاکی میشی که هیچ چیز سرجاش نیستو من دورم و مضطرب ... بعد اینکه مدام دلت می لرزه و می ترسی که نکنه از دست بدی ... نکنه به اجابت نرسی ... خدا یه تلنگر درست درمون بت بزنه که یادت نره حواسش بهت هست حتی اگه حواست نباشه!

    " فاستجبنا له و نجیناه من الغم ... " *

     

    وبعد زبانت بسته شه و راه اشک ، باز! ... و نمیدونی چی میخوای بگی که "زبانم در دهان باز، بسته است‌ ..."

    قول داده بودم برای بودنت ... رسیدنت ... موندنت ، شکر کنم ... گرچه نیستی اما چون مطمئنیم به وعده خدا پس ... شکرا لله ... شکرالله ... شکرالله!

    همین!

     *سورا انبیا - آیه??

     

    پ ن من:

    زخوف هجرم ایمن کن اگرامید آن داری / که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد

     

    پ ن تو:

    چه گویمت که به میخانه دوش مست وخراب / سروش عالم غیبم چه مژده هاداده ست!

     

    شعر:

    "هنوز نگاهمان به هم گره نخورده است!"

    دوباره همه ی روز و شبم از تو پُر است ... به هربهانه ای،لبخندی، اشکی،آهی ...

    دوباره خواب من پُر از صدای توست ... پُر از طنین گامهای محکمت ... پُر از ترانه شکفتنت ...

    تو را ندیده ام هنوز ... نگاه کرده ای مرا! ... و تو تمام لحظه های من شدی!

    نگاه میکنم تو را! ... نگاه می کنی مرا! ... نمی شناسیم چرا؟!

    دلم اسیر ابروان نازک تو مانده است! ... و تو اسیر چشم های من!

    و من که چشم در راه تو نشسته ام تا کنون ... به انتظار لحظه های با تو بودنم ...

    وتونشسته ای منتظر ... به انتظار طیّ لحظه ها ... که تارسد همان زمان دوست داشتنی ...

    همان زمان که وعده اش ... درون لحظه های زندگی نوشته است !

    همان زمان که دست سرنوشت ... من و تو را فقط ... فقط برای هم نوشت!

    همان زمان ِ دوست داشتنی ... که می رسد شبی ... میان لحظه های انتظار من ... لحظه های انتظار تو ...

    هنوز نگاهمان به هم گره نخورده است ...

    به انتظار لحظه ای که خاطرم پُر از نگاه توست ... و خاطرت پُر ازنگاه من

    به انتظار لحظه های باشکوه با توبودنم ...

    به انتظار تو نشسته ام ... به انتظار من نشسته ای!

    وَ می رسد زمان موعد نوشته در کتابمان ...

    بمان به انتظار من ... نشسته ام به انتظار تو...

    ندیده ای هنوز مرا! .... ولی بدان که در شبی ... میان لحظه های سخت انتظار ... میان ربنای دست هایمان .. به حکم آسمانیان ... نگاهمان به سوی هم روانه است!

    می رسد زمان موعد نوشته در کتابمان ... به حکم آسمانیان!

    من و تورا برای هم نوشته اند بی گمان!!

     

    پ ن شعر:

    نمیدونم اصلا میشه بش گفت شعر نیمایی یا نه! بیش از یک سال پیش! در رمضان المبارک ... با دلم نوشته شد!

    منتظر نظرات ارزشمندتونم همراهان همیشه خوب

     

    پ ن بعدتر

    ?-نمیدونم چه حس عجیبی بود ... نزدیک بود پیش همه فاش بشی ... با همه توانم نگه ت داشتم در سینه ... هیچ کس نفهمید ... اما آن شب تا صبح از قلب درد نخوابیدم و به خود پیچیدم!! ...

    تو نمی فهمی اما قرص زیر زبونی خوب میدونه چی میگم که حتی اونم نتونست آرومم کنه!

    خواستم بگم قدر فرصتو بدون!! هیچ چیز معلوم نیست!!

    راستی دیشب ... شب عید ... در حال نماز ... یه صدا ... نمیدونم چرا فکر کردم تویی!!

    تپش های قلبم عنان گسیخته در بدنم می تاختند و من ...

    آرامش از اوست .... یگانه پروردگار جهانیان!! صبور باش!! همین

     

    ?-پاکی روزگارمو به هیچ چیزی نمیدم!! خوب میدونی پاک و آسمونی میخوامت!! ... آخ که سنگینی میکنی رو قلبم ولی چه کنم که:

    توان گفتن آن راز جاودانی نیست!!

    فاضل نظری میخونم و لابلای واژه هاش مدام گم میشم و پیدا! یاد اون اتفاق در میانه عیدقربان و غدیر!!

    پرازهراس و امیدم که هیچ حادثه ای

    شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست!

    یادته گفتم آسمونی میخوامت برای او؟! که به سمت آسمون بری! که همه زندگی همینه!

    درخت ها به من آموختند?فاصله ای

    میان عشق زمینی و آسمانی نیست

    ولی هست!! تو میدونی که هست! اگر نبود پس فرق تو با بقیه چی بود؟ بخاطر رسیدنمون به هفتمین سقف آسمون صبر میکنم و سکوت!

    کاش میشد واژه ها تصویر کنن که دارم چه فشاریو تحمل میکنم! کاش!

     

    ?-شده یه شبه پیر شی؟

    اگه نه از خدا بخواه یه شب دل و عقلتو بندازه به جون هم ... در آنی مچاله میشی در خودت.

    کاش بدونی گاهی نبودن ها و رفتن ها دلیل بر نفرت نیست ...تاییدی بر محبت است... همین!


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    هق هق من ...
  • نویسنده : زینت سادات:: 88/10/12:: 3:13 صبح
  • هوالرحمن

    من:

    غریب وخسته و دلشکسته نشستم یه گوشه و نگاهتو آرزو میکنم ... چقدر عجیبی تو! ... راستی میشه که باداشتن تو درمونده شد؟ ... پس چرا من انقدر درمونده ام؟ نکنه ندارمت!!!

    ...

    بابای خوب لحظه هام ... دلم برات تنگه ... خواهش میکنم مثل قبل ترها شونه هاتو تکیه گاه هق هقم کن!

    ...

    کاش میدونستن عزادار تو بودن برای مثل منی چه سخته و غمبار! شاید درانتخاب واژه ها کمی ?فقط کمی دقت میکردن!...

    ...

    دعام کن ... همین!

     

     

    تو:

    صبورباش ... مطمئن بمون ... دعام کن ... همین!

     

    او:

    وعدالله لا یخلف الله وعده ولکن اکثرالناس لایعلمون*

    فسبحان الله حین تمسون وحین تصبحون**

    *سوره روم-آیه ?

    **سوره روم-آیه ??

    اشک میریزم ... اشک میریزم ... اشک ...

     

    پ ن من:

    مدام از تو میگم و مینویسم ... لحظه لحظه م شده تجلی حضورتو! مهرتو! ... میگم ومینویسم بلکه خالی شم ... سبک شم ... بلکه دیگه به هرجا وهرکس که نگاه میکنم تورو نبینم ... تورو نشنوم اما نه ... گویا تا همیشه ای که این عهد باقیست بهانه ای هست برای گفتن و دلیلی هست برای نوشتن ...

     

    پ ن تو:

    صباح الخیز زد بلبل کجایی ساقیا برخیز               که غوغا میکند درسرخیال خواب دوشینم

     

    پ ن یلدا:

    حافظ همراه قسمت اعظمی از لحظه های زندگیمه ... گاهی خودمو درسطر سطر دیوانش پیدا میکنم ... اما خیلی کم تورو ازش میخوام!... اما گویا منم نخوام حافظ جوابی برای سرگشتگی دل داره حتی اگه بهونه اش شب یلدا باشه ...

    دردعشقی کشیده ام که مپرس / زهرهجری کشیده ام که مـپرس

    گشــــــــــته ام درجهان و آخر کار / دلبـــــری برگزیده ام که مـپرس

    آنچــــــنان در هـــــوای خاک درش / میرود آب دیده ام که مپـــــرس

    بی تو درکلــــبه گدایــی خویـــــش / رنج هایی کشیده ام که مپرس

    ...

     

    پ ن دلم:

    نوشتم و گله کردم ... نوشتم واشک ریختم ... نوشتم و شکستم و آه کشیدم ... نوشتم وپاره کردم ...

    گویا متوجه همه دل شکستنات نمیشی! ... اصلا باشه ... همیشه حق با تو!... همه احساس من مدام نوشته میشه و مدام پاره ش میکنم!

     

    ترانه:

    تمـــــــوم لذت زندگیــــــــــــــم اینه                   که عشقت سایه بون لحظه هامه

    چقدتلخــــــه روزام وقتی که دورم                  دوباره باتو بودن ازخدامـــــــــــــــه

    تموم غصــــــــــــه روزای قلبــــــم                  جدایـــــی دل از عطــــــــــــر نگاته

    میدونی بی تو بودن کارمن نیست                 پناه هق هق من شــــــــونه هاته

    تودرگیـــــری این روزای قلبــــــــم                  تو پاسخ همه دلشـــــــوره هامی

    بیامثل قدیما تکــــــــــــــیه ام باش                 تو استجابت سبــــــــــــــز دعامی

                                                         دی ماه?88

    پ ن ترانه:

    در تمام این مدتی که خودمو مشغول نوشتن نثر وترانه کردم همه آرزوم در این زمینه داشتن یه استاد واقعی بود که بتونه کمکم کنه و به جای آفرین ها حسابی ازاشکالاتم بگه و یاریم کنه!

    استاد امینی عزیز برای همه راهنماییها و مهربونی های بی منتتون بی نهایت ممنون!کاش شاگرد خوبی براتون باشم!


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    هنوزم...
  • نویسنده : زینت سادات:: 88/9/19:: 11:3 صبح
  • هوالوفی

     من:

    هنوزم بی توگنگم!... هنوزم مثل همون اولا که شناختمت و فهمیدم جواب سوال بزرگم از خدا تویی ، مات ومبهوت به دنبالت می گردم ... هنوزم تو همه شبا و روزا خالی از صدای هر کسی ، لبریز از آوای تو ام غریبه آشنا ...

    هنوزم حرفام عطر نفس هاتو میده و شباهتم به تو هرروز بیش از دیروزه ... گاهی خودمم اشتباه میکنم که این تویی یا منم ای ضمیرمشترک! ... معنای لحظه های زندگیم در حضور تو معنا شده و من به عهد مشترکمون مطمئنم وپایبند!... دیروز وقتی یه نشونه دوباره دیدم فهمیدم خیلی نزدیکی... خیلی نزدیکم ...! دیروز دوباره چشمام برق زد ... ومن تا همیشه بی تو گنگم!

     

    تو:

     هنوزم آروم و سربزیر، توکلم به خداست و نگاهم به باران مهربانیش ! هنوزم او بهترینه و برام بهترینو میخواد! هنوزم زندگی بااو و برای او زیباست! ... هنوز ازهرعشقی جزاو خالیم ... عهد ببند ازهرکه جزاو خالی باشی!

     

    او:

     همه بهونه های زندگیم یه طرف و بی بهونه خواستن تو یه طرف! ... هنوزم ذره ای شک به بودنت ندارم! ... هنوزم همون معشوق عاشقی... همون که وقتی در حضورش غرق میشم مدام چشمه چشمام از اشک پروخالی میشه! ... ممنون که کنارمی قشنگترین بهونه ودلیل زندگیم!

     

    پ ن من:

    نمیدونم بعد این همه امتحان ، بازم آزمون دیگه ای هست یا نه؟! ولی به هر حال:

    مراعهدیست با جانان که تاجان دربدن دارم / هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

    تو راست میگی خودی نشون بده!!

     

    پ ن تو:

    رنج هابردم فراوان هنرآموخته ام / ازهمه عشق تورا خوبتر آموخته ام

    لیک خطاگفتم جزعشق ندارم هنری / درهمه عمرهمین یک هنرآموخته ام

     

    پ ن او:

    نمیدونم اشکام از شوقه و یااز دلشوره ای عجیب ... نمیدونم بغض هام از دوریه ویا استجابتی قریب ... فقط میدونم این دل بی طاقت کمی صبر میخواد و آرامش...

    ممنونم بخاطر همه چی! بخاطر همه " فاستجبنا له " هایی که مژده دلشوره هام بود ... و شکرکه " فاقترب الوعد الحق " ت جواب بی طاقتیامه ...

     

    پ ن دلم:

    وقتی مدام می خونم ومی شنوم ... وقتی مدام اشک میشم و آه میشم و می سوزم ... وقتی دلم میخواد با همه بغضم بهت بگم بی رحم ...نمیدونم از کجا می فهمی واز یه گوشه ای پیدات میشه و اون عهد ازلی رو یادم میاری! مثل امروز ... همین امروز که از صبح هواتو کرده بودم و دلم بدجوری تنگت بود ... وقتی داشتم بین سی دی هام میگشتم یه نشونه ازت پیدا کردم ... دلم هری ریخت ... لبم خندید و چشام بارونی شد ... دلم به حال این همه سرگشتگیم سوخت! عقلم به حال دلم غبطه خورد و من بی خیال همه نبودنات هنوزم دوستت دارم!

     

    پ ن تبریک:

    بهاره عزیزم و جناب بابک خان ... بی هیچ مقدمه ای تبریک میگم... انشاالله سالیان سال با سعادت و نیک بختی کنار هم خوش باشید...

    بابک خان از همین الآن گفته باشم هوای بهار منو خیلی داشته باشیدا ... دلم میخواد بهار همیشه از شیرینی با شما بودن بگه ...

                                                             Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

    درضمن بهار جون الهی بگردم برات مادر!!! ولی خب جات خالی مجردی عااااااالمی داره ها!

     

    پ ن تسلیت:

    استاد عزیز ، دیروز به جای خالی عکست بر دیوار انجمن شعر پرنیان می اندیشیدم و امروز به جای خالی نگاهت بر مضراب! چه روزهایی را در خیال برای خود مجسم می کردم و آه که فقط خیال بود ... به مضراب های بی تو می اندیشم که برزمین مانده اند ... و تو به جای آرزو دریغ لحظه هایم شده ای!

    دیگر نه افسوس و نه اشکم نمی تواند مضراب به زمین مانده ات را به تکاپو وادارد ...

    تو زنده ای هم چون هنرت ... واین مائیم که بی تو مانده ایم ... برای همیشه به خدا می سپارمت ... روحت قرین رحمت حق باد!

     

    بعد از پرویز مشکاتیان ریه های هنری کشور حال دریغ صدای زنده سنتور فرامرز پایور را نفس می کشد ... روحش شاد وهنرش مانا باد.

     

    ترانه:

     نمیدونم چی شد برات نوشتم / عالم وآدم شده بود بهونه

    ازبین واژه هام تو پیدا شدی/موندی وواسه دل شدی"یه دونه"

    یادته بی تو بودنام که رفتن/ شدی ستاره سپید بختم

    یادته بت گفتم بمون کنارم/تو موندی وشدی یه دونه ستاره م

    شکرکه هستی میون لحظه هام/دلم کنار دل تو میمونه

    توهدیه هرروز خدایی/بی تودلم پیرو باتو جوونه

    یادش بخیر اون خنده های باهم/گاهی که گریه کردیم ازغم

    تموم خاطرات باتو بودن/شیرینه مثل خنده هات"یه دونه

     پ ن ترانه:

    Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

     ترانه مخصوص تولد فائزه عزیزمه(17آبان) ... تاخیر پیش امده تقصیر من نیست! گاشته بودم حضوری تقدیم نگاهش کنم که قسمت نشد و نیومد وهمو ندیدیم!

    دیره اما آبجی یه دونه م تولد قشنگت مبارک!


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    آغازمیشویم
  • نویسنده : زینت سادات:: 88/9/15:: 7:32 عصر
  • هوالمقصود

     

    من:

    روزهاست می نویسم ... نامت آرام لحظه هایم است ... همیشه با منی بی آنکه منتی باشد ... و حال این من و این اراده تو... این تو و این واگویه های دلم ... وآنچه جز تو کسی نمیداند ... رازیست نهفته در نگاهمان ... و آغاز میشویم در چنین شبی ...

                                                  من... تو... او

     

    تو:

    تموم دلخوشیم همینه که علت بودنت خداست ... خدا میدونه که بی او هیچ منی ... هیچ تویی ... و هیچ مایی نیست!

     

    او:

    و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی کریم

     

    پی نوشت مهم:

    با آغاز تو آغاز میشوم! روزها و ساعت ها صبر کرده ام تا با تو آغاز شوم! آغاز عاشقانه یمان به زمان صفر عاشقی به وقت ولایت مولای مهربانی ها

     

    پی نوشت من:

    هنوزم بشدت صبورم و مطمئن به وعده خدا! عهد دلبستگی روز ازل خوب یادم هست! تلنگر بسه جانم

     

    پی نوشت بعدترش:

    این وب مختص بهاره س!دوستان گرام دیگه شما هم اگه با بلاگفا مشکل دارید بگید تا در هرسایت پشتیبانی که شما دوست دارید وب بسازم! یه کپی پیسه دیگه!بانازلترین قیمت


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 4859
    بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز : 0
    ........... درباره خودم ..........
    من... تو... او
    زینت سادات

    .......... لوگوی خودم ........
    من... تو... او
    .......لوگوی دوستان ........

    ....... لینک دوستان .......
    همینجا دربلاگفا

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........